کد مطلب:326797 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:264

قسمتی از نوشته ی عزیه خانم
برای شرح فضایح و فجایع دین سازان عصر حاضر، هیچ مدركی بهتر از بیان خود آنها درباره ی اقدامات یكدیگر نیست. اینك نامه ی عزیه خانم خواهر صبح ازل و میرزا حسینعلی معروف به عمه در جواب عباس افندی كه او را به مخالفت ازل و به اطلاعت میرزا حسینعلی دعوت كرده بوده و عین نامه را نویسنده ی آن در كتاب تنبیه النائمین خود آورده است:

«... چون كتمان حق نمودن موجب خذلان و غضب قادر منان است فانما اثمه علی الذین یبدلونه، پس لابد باید آن مطالبی را كه در پرده ی خفا بود، كشف غطا نماید تا هر بصیری، چاه را از راه باز داند. زیرا كه گفته اند صاحب البیت ادری بما فی البیت، زمن پرس فرسوده روزگار. جناب میرزا ابوی شما كه از بدایت به واسطه ی فراهم بودن اسباب، اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته و آنی خود را از تحصیل مقدمات فارغ نمی گذاشت. پس از تحصیل عربیت به علم حكمت و مطالب عرفان مایل كه به فواید این دو نائل آیند، چنان كه اغلب روز و شب ایشان به معاشرت حكما و عرفا و درویشان بود. وقتی كه صور اسرافیل دمیده شد یعنی میرزا علی محمد باب اظهار دعوت نمود، ایشان، مردی بودند كه اكثر كلمات عرفا و اهل ریاضت را دیده. از جمله اشخاصی كه قبول این امر را كردند یكی جناب ایشان بودند كه با غلو و ایقان قلاده ی متابعت صاحب بیان را بر گردن نهاده، برای همه قسم جانبازی مهیا بودند. مثلا در قضیه ی بدشت با جمعی اصحاب
در خدمت جناب طا یعنی قرة العین بوده و لقب بهاء از آن حضرت شنوده. بعد از مراجعت از بدشت و ختم نزاع قلعه ی طبرسی، همواره به معاشرت اصحاب عرفان و یقین اوقات را مصروف داشته و همیشه بذر خیال ریاست و تخم سلطنت در اراضی دماغ و دل می كاشت. از همان وقت ایشان را سودای جهانگیری در سر بود و گمانش این كه اگر به شاه زیانی رساند زمانه او را بر سریر سلطنت می نشاند. مدتها این خیال خام را در تنور خاطر می پخت. بعد از چندی، كریم خان مافی قزوینی را كه از زمره ی اصحاب بود، خواست و این مطلب را در میان گذاشت. بعد از مبالغه ی بسیار پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر و پیشتو خود را به خان مافی داده او را برای این كار فرستاد. آن شخص نیز از خوف جان، نقد و اسب و شمشیر را گرفت به جانب استامبول گریخت. چون جناب میرزا دید به آن مقصود نائل نشدند، محمدصادق تبریزی را كه از مؤمنین بیان بود و مدتها در خدمت جناب عظیم تربیت یافته، او را بدین مطلب تحریض نمود كه حضرت ثمره (یعنی میرزا یحیی) در اجرای این قضیه مصرند. حال آن كه كذب و افترا بوده بلكه بعد از اطلاع منع صریح فرمودند. بالجمله او نیز كمر جلادت بسته كه گوی سبقت از همگنان برباید. او را تطمیع نموده و پیشدو و قمه بدو داده و آن بیچاره را برای قربانی فرستاد. اگر ندیدید، البته شنیدید كه آن فتنه ی بزرگ بر سر اهل بیان چه آورد و چه سوزنده آتشی افروخت كه هر كه منتسب بدین اسم بود، سراپا سوخت. بس بزرگوارانی كه به خاك مذلت افتادند چون جناب عظیم و جناب خال و میرزا قربانعلی و سلیمان خان و میرزا سلیمان قلی
و امثال ذلك قریب هشتاد نفر و چه اموال كثیره به نهب رفت و خانه ها خراب شد و این اول بذر نفاق و فتنه بود كه جناب ایشان كاشتند و پس از اشغال نائره ی فساد حاشا كرده به گردن دیگران گذاشتند. بالجمله در آن تراكم امواج ظلم، بسی سلسله ها به زیر سلسله ها رفتند و از اشخاصی كه برای حبس ابدی به انبار دولتی بردند، یكی جناب ایشان بود (یعنی میرزا حسینعلی). پس از مكث چندی در محبس، محترمه ای كه در میان طایفه، بر همه برتری داشت قدم در میدان شفاعت گذاشت و برای خلاصی ایشان از كثرت بذل مال و تصدیع نساء و رجال میرزا آقا خان صدر اعظم را تعجیز نموده خلاصی ایشان را گرفته به شرطی كه از این حركات غیر مرضی منهی و از مملكت ایران منفی باشد. این بود كه جناب ابوی پس از خلاصی از حبس به جانب بغداد شدند و در آنجا اقامت نمودند.